دنیای تیره من
پیش از اینها فکر میکردم خدا مثل قصر پادشاه قصه ها پایه های برجش از عاج و بلور ماه برق کوچکی از تاج او اطلس پیراهن او، آسمان رعد وبرق شب، طنین خنده اش دکمه ی پیراهن او، آفتاب هیچ کس از جای او آگاه نیست پیش از اینها خاطرم دلگیر بود آن خدا بی رحم بود و خشمگین بود، اما در میان ما نبود در دل او دوستی جایی نداشت زود میگفتند: این کار خداست هرچه میپرسی، جوابش آتش است تا ببندی چشم، کورت میکند کج گشودی دست، سنگت میکند با همین قصه، دلم مشغول بود خواب میدیدم که غرق آتشم در دهان اژدهای خشمگین محو میشد نعره هایم، بی صدا نیت من، در نماز و در دعا هر چه میکردم، همه از ترس بود مثل تمرین حساب و هندسه تلخ، مثل خنده ای بی حوصله مثل تکلیف ریاضی سخت بود در میان راه، در یک روستا زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟ گفت: اینجا میشود یک لحظه ماند گفتمش، پس آن خدای خشمگین گفت : آری، خانه او بی ریاست مهربان و ساده و بی کینه است عادت او نیست خشم و دشمنی خشم، نامی از نشانی های اوست دوستی را دوست، معنی میدهد دوستی، از من به من نزدیک تر آن خدای پیش از این را باد برد آن خدا مثل خیال و خواب بود میتوانم بعد از این، با این خدا میتوان با این خدا پرواز کرد میتوان درباره ی گل حرف زد چکه چکه مثل باران راز گفت میتوان با او صمیمی حرف زد میتوان تصنیفی از پرواز خواند میتوان مثل علفها حرف زد میتوان درباره ی هر چیز گفت مثل این شعر روان و آشنا: بغض با دلیل
چــــاره داره، بغض بی دلیله کـــه بیچـــاره ای!!!!
✘ جاے څاڵیمـ رو با هیچــ چیز نمیـتونے پُـر ڪنے ... ✘ مَنـ " څاص " نبـــوנمــــ ✘ فَقط ... ✘ ؏ݜقمــ بے ریـآ بوנ ... دوست داشتن به تعـداد دفعات گفتن نیست..
چــــاره داره، بغض بی دلیله کـــه بیچـــاره ای!!!!
چشـــمــان تو کـــار دستـــم داد...!!! کـــــــــــــــوتـــاه بیـــا...
عــمـــــــرم بـــه نیــامـــدنــت قـــــــــــــد نمی دهد...!! من با تو فهمیدم تو زندگی
یه چیزایی رو نباید بگی وقتی زیاد گفتم دوستت دارم تبدیل شدم به روزمرگی از این دو دلیل خارج نیست نیامدنت،
یا نمیخواهی ام، یا ... یا اباالفضل!!! یعنی نمیخواهی ام ؟؟!!!!!!!!!!!!!!! بـــرای تــــــــــــــــو میمیــرم
تـــــو وانـمـــود کـــن تب کـــــردی هـمــــــیـن کـــــــافـــیست ...
ایـنـکـــه
زنــدگي مثل يك جاده بـــلند و طولانـــي است ... بخش هايي از جاده زنــدگــي پر است از فـــراز و نشــيــب . يادمان باشد كه در پس هر فرازي ، فرودي هست و در ادامه هــــر فــــرودي يـــك فــــــراز . خـــود را آمــــاده نگـاه داریم
گـــاهی بـاید به دور خـود یک دیــوار تنهــــایی کشید نـه بـرای اینکـه دیگران را از خودت دور کنی بلکـه بـــرای اینکه ببینی بــرای چه کســـانی اهمیت داری..... کــه این دیوار را بشکنند...
خُدایـا ... این بود دنیایی که بِــِ خاطرش به شکم مادرمان لگد میزدیم . . . ;( امشبــم مثــل شبــای دیگـه دوَرم زده ای هـے نیوتن جــای تعجبــ ـــ ندارد کــه گـاهـی ...
هرگز به دیگران اجازه نخواهم داد دفتر سرنوشت را ورق زنند خاطرات خوبت را پاک کنند آینده ات را نابود کنند آرزوهایت را نادیده بگیرند و در پایان بنویسند :قسمت نبود
ﺗﻘﺼﯿﺮﻩ ﻣﺎ ﻧﯿﺴـــــﺖ!!!
هنگامی که از یک نفر امتحان ورودی می گیریم یا برای پذیرفتن شخصی با وی مصاحبه می کنیم شاید اگر بیشتر دقت بخرج بدهیم حتی بتوانیم تاریخ بشریت را نجات بدهیم. در زیر تعدادی از نقاشی های فردی که در امتحان ورودی دانشگاه وین پذیرفته نشد و راه دیگری برای زیستن برگزید آورده شده است لطفا خوب توجه کنید.. شخصی که این نقاشی ها را کشیده است، میخواسته در دانشگاه هنرهای زیبای وین تحصیل کند و یک نقاش معروف شود.اگر او از طرف دانشگاه وین پذیرفته میشد، تاریخ جهان بسیار متفاوت میشد * * * * اسم این نقاش، آدولف هیتلر است! تقریبا ۷۰ میلیون انسان در جنگ جهانی دوم تکه تکه شدند. ایرج طهماسب هیچوقت اجازه نداده
خانه ای دارد کنار ابرها
خشتی از الماس خشتی از طلا
بر سر تختی نشسته با غرور
هر ستاره، پولکی از تاج او
نقش روی دامن او، کهکشان
سیل و طوفان، نعره توفنده اش
برق تیغ خنجر او ماهتاب
هیچ کس را در حضورش راه نیست
از خدا در ذهنم این تصویر بود
خانه اش در آسمان، دور از زمین
مهربان و ساده و زیبا نبود
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه میپرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
پرس وجو از کار او کاری خطاست
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا شدی نزدیک، دورت میکند
کج نهادی پای، لنگت میکند
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
در دهان اژدهای سرکشم
بر سرم باران گرز آتشین
در طنین خنده ی خشم خدا ...
ترس بود و وحشت از خشم خدا
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تنبیه مدیر مدرسه
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
خانه ای دیدم، خوب و آشنا
گفت، اینجا خانهی خوب خداست!
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مثل نوری در دل آیینه است
نام او نور و نشانش روشنی
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
قهر هم با دوست معنی میدهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
از رگ گردن به من نزدیک تر
نام او را هم دلم از یاد برد
چون حبابی، نقش روی آب بود
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا
سفره ی دل را برایش باز کرد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
مثل یاران قدیمی حرف زد
با الفبای سکوت آواز خواند
با زبانی بی الفبا حرف زد
میتوان شعری خیال انگیز گفت
پیش از اینها فکر میکردم خدا
حسی است که باید بی کلام هم لمس شود..
اگـــــه بـهش زنـــگ میزنی ُ رد میکنه
اگـــــه بهش میگی دوسـ ـت دارم و اون فقــــط میخنده
اگـــــه شـــــبآ بدون شبــخیر گفتن تــــو خـ وآبش میـ ـبره
یعنی تــــآریخ انقضـ ـآی ِ تو توی دلــــش تموم شده!این یـ ـ ه قـــــآنونه!بــــآ قـ ـآنونِ آدمــــآ نجــــنگـ! غــرورت لــــِه میشه.......
میـان دسـتـانَـت
لـحـظـه ای چـشـــم هــــایــــم را بـبـنــــدم…
و دنـیــــا بـــه سکـوت صـــدای
نَـفَـس هــایَـت فــــرو رَوَد
نمیــــدانــــــی …
چه هـیـجـــانــــی ست …
این روزهــا
برایـم حکم باران را داری..
درست وســط کـویـر،
همون قدر زندگی بخش
همون قدر مــحــال!
این روزها ..
حادثه ی تکراری زندگی من است !
هیچ دیوانه ای از این همه تکرار ..
به اندازه ی من لذت نخواهد برد !!
رو تختــت دراز بکشـــی
آهنگـــ بـــزاری و بـــازم فکــر کنــی
بـــه نبــودنش
بـه حرفایـــی کــه باهــم میزدیــد
بــه اینکـه بــا غریبــه ای رفتـــه
و مثـــل همیشــه چشمــات تقاصـــ پس بـــدن
اهـــای زندگــی لعنتــی زیبایـــی هـــایـــت کـــــــــوووو ؟؟
امَا...
من هنوزهم دور تو میگردم
میگویند:فراموشش کن
ومن برای ثانیه ها تو را از یاد می برم
حافظ را به دستم میدهند و میگویند نیت کن
چشمانم را که بر هم میگذارم
گریه ام می گیرد
من آنقدر حقیرم که جز تو نیتی ندارم
فریاد میزنند:تمام حرف هایش
هوس بود...هوس بود...هوس...
قبول.می پذیرم...
اما ای جماعت
کمی نگاهم کنید
مگر من چه چیزم مشابه به یک هرزه است؟؟؟
تو که دم از جاذبه میزنے
مرا کشف کن
منے که مدام غم ها جذبم میشوند!!!
نــوشتــه هــایـم غمگیننــد !!
و خــودم غمگیــن تــر از آنهـ ــا
دیگــر حتـ ـی حـوصله جنگیــدن بــا خــاطـراتـ ـم را هــم نـدارم ...
تــوانش را نیــ ـز !!
راستــی !! اگــر همیــن دلخوشـی لعنتـ ـی هــم نبــود ...
دیگــر تنهـ ـایی و خلـوتــ ـــ بــرایــم چــه مفهـومـی داشتــ ــــ ...!!
بیهوده ورق می خورنــــــــد تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛
روزهــــای ِ من ، همه یک روزند …
شنبــــه هایی که فقـــط پیشوندشــــــان عوض می شـــــود …
ﻣﻘﺼﺮ ﺷﻤﺎ ﭘﺴــــﺮﺍﯾﯿﺪ!!!
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﻭ نمی ﭙﺴﻨﺪﯾﺪ
ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺩﻡ ﻣﯿﺰﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ ﺩﻟﺘﻮﻥ غش ﻣﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﯿﺪ
ﺟــــﻮﻥ ﭼﻪ ﺩﺍﻓــــﯽ !!!
ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻪ ﻟـــﯿﺎﻗــــﺖ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ
ﻫﻤـــﯿﻦ ﺷﻤـــﺎ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺎﺩﻩ می ﺒﯿﻨﯿﺪ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﯿﺪ
ﺍَﻣـــــــــــــــﻞ !!!
ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣــــﺎ ﻧﯿﺴــــﺖ
ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﺷﺪ ﻧﮑـــــﺮﺩﯼ ...
ﺩﺧــــﺘﺮ ﭘــــﺎﮎ ﻭ ﺳــــــﺎﺩﻩ ﺯﯾـــــﺎﺩ ﻫـــــــﺲ
ﺗـــــــﻮ ﭼﺸــــــﻤﺎﺕ ﮐـــــــﻮﺭ ﺷﺪﻩ !!!!
با بی رحمی
محبت هایم را حرام کرده بود...
از پشت صحنه کلاه قرمزی فیلم برداری بشه
میدونید چرا؟
گفته نمیخوام رویای بچه ها خراب بشه.....
"کاش رویای هیچکس خراب نمیشد..."
றiss joαη