دنیای تیره من
لعنت به دلتنگی، اون وقتی که نمیدونی برای چی و برای کی
امشب غم هایم برایم مهمانی گرفته اند و من میخواهم بترکانم تمام بغض هایم را…
مدتـــهاســـت دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــدتــو بیـــــــامــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن .....!!
دعای بی تفاوتی سخت است!
آن هم نسبت به کسی که زیباترین حس دنیا را، با او تجربه کردی….! نه تو دروغگو نیستی من حواسم پرت است! گفته بودی دوستم داری کم نه خوب که فکر می کنم تازه می فهمم که “کم نه” یعنی چه!
ڪه ديگر بآشـے یآ نه... مهمـ ــ نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه... ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه ... ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه... ڪه زمآنے که تنهآ میشوے .... زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے سر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے : خـــــدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد ؟?
بــآ فـڪـ ـر ڪـرבטּ بـﮧ هـر اُلآغـ ـے ذهـטּِ פֿ ـوב رآ بآغـِ و פشـ نـڪـنيمـ!
اُلآغــے بيشـ نبوב ـے ...!
گآهـــے خیآلـ میکـُنَم روی دَستــِ خُدا مآنده اَم . .. خَسته اش کرَده اَم خودَش هَم نمـــے دانـَد بآ مَن چه کُند . . . !
زندگی فقط به اندازه نگاه کردن به این عکس طول میکشه
به " تـــــــــــــو " کـــــه میرســـــم ...! مکـــث میکنـــــم ...! انگـــــار در " زیباییــ ــت " چیـــــزی را , جـــــا گذاشتـــــه ام ! مثلــــــــــا"... در صـــ ــدایت ... آرامـــــ ـــش ♥ در چشـ ــــم هایـــــت ... زندگـــــ ـــی ♥
دلم میخواد یه جوری زندگی کنم که آدما بهش میگن عجیب!!!
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
امروز هم با بی تو بودن گذشت خوش به حال یادم که همیشه با توست
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن من و از این دل خوشی وآرامشم جدا نکن من برای با تو بودن پر از عشق و خواهشم من و تو آغوشت بگیر آغوشه تو مقدسه بوسیدنت برای من تولد یک نفسه چشمای مهربون تو من و به آتیش میکشه نوازش دستای تو عادت ترکم نمیشه فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار به پای عشق من بمون هیچکس وجای من نیار مهر لباتو رو تن و روی لبه کسی نزن فقط به من بوسه بزن، به روح و جسم و تن من
فقط رفت
گــآه از جـِـنـس ِ اَشـک انـב و گــآه از جـِنـس ِ بـُغـض
مـטּ مـآننـב בُפֿـتـرآטּ هـґ سـטּ وسآل פֿـویـش نیستـґ گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛
هَمیشِـﮧ دِلتَنگے بـِﮧ خاطِرِ نَبودَنِ
هَرْ غَلَطی رو اَنْجآمـ בآבنْ اِسْمِشْ پآیهـ بوבنْ نیستْ خَریَتــ ـهـ ...!!
بهشت من انجاییست....
وقتی بود قدرشو نمیدونستم ...
امـــآ… یــک شـبهـایــے هـســت کــﮧ بــراے مــטּ زیــادے گــراטּ تــمــام مـے شـود (!)…
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم: چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد تا آخرت هم اگه تنها موندي
مهم نيست..، فقط نذار به جاي برسي كه تو آغوش كسى به ياد يكي ديگه باشي..!
با هر اهنگی باید برقصی ... و این روزها چه بد اهنگ میزند روزگار و من هر روز برایش میرقصم....
"دوستت دارم" تکیه کلام تو بود من بی جهت به آن تکیه داده بودم...!!!
مهربانی ها و دلجویی هایت به کنار!
כּــبوכטּ منــــﮧ …
میگویم سلام، خدایا .... خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم ! شب بیا باهم بریم سراغشون .... من نشونت میدم ؛ تو ببخششون ... !! چیزی به اسم خیانت وجود نداره ... به اسم خریت وجود داره ... آدم باید یکی رو داشته باشه ساعت دو نصفه شب بهش اس بزنه بگه دلم گرفته ... این روزها
به کودکی گفتند عشق چیست؟گفت:بازی به نوجوانی گفتند عشق چیست؟گفت:رفیق بازی به جوانی گفتند عشق چیست؟گفت:پول وثروت به پیری گفتند عشق چیست؟گفت:عمر به عاشق گفتند عشق چیست؟چیزی نگفت. آهی کشید و سخت گریست!!!!!! کاش مخابرات
يه روز صبح بهت اس ام اس ميداد: مشترک محترم و عزيز ما، شما قبلا در طول روز فلان شماره رو دويست بار ميگرفتي اس ام اس که حرفش رو نزن، اينقدر زياد بود که ما حساب کتابش از دستمون در ميرفت حتي بعضي اوقات اس ام اس هاتون اينقدر خوشگل بود که برا خودمون سيوش ميکرديم حتي يه شب، ( زمستون بود فکر کنم)، اينقدر حرفاي خشگل خشگل ميزدين و ما هم هي گوش ميداديم که پاي تلفن خوابمون برد، يادمون رفت بقيه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنيم حالا مشترک محترم و عزيز، چي شده که اين روزا ديگه خبري ازت نيست؟ چيزي شده؟ چرا اون شمارهه رو ديگه نميگيري؟ يه اس ام اس خالي هم حتي نميدي منِ مخابرات، اون دوره رو باهاتون زندگي کردم، حقمه که بدونم
دوستت دارم هایت را به کسی نگو،نگه دار برای مـــــن من جـــــانم را بـــــرای شنــــیدنش کنـــار گذاشته ام
صدا میکنم تورا،،این جــــــــــــانــی که میگویی جـــــــــانــــم را می گیـــــرد!! نزن این حرفـــها را!دل من جنــــبه ندارد،،وقتی نیستی دمـــــــار از روزگـــــارم در می اورد...
مــــــرد باش،زمین به مـــــــرد بودنت نیاز داره مــــــرد باش،مـــردونه حرف بزن،مــــردونه بخند مــــــردونه عشق بورز....مــــــردونه گریه کن مـــــــردونه ببخش...مــــرد باش نه فقط با جسمت بلکه با نگاهت با احساست با اغوشت،مـــــرد باش و هیچ وقت نامردی نکن مخصوصا بــــرای کسی که به مــــــردونگیت تکیه کرده و باورت کرده، مــــــــــــــــــرد بـــــاش
غــــــیرت دارم روی خاطراتمان، بـــــــــرای هر کسی تعریفشان نمیکنم تو فقط مرد باش و انکارشان نکن
انقدر مرا از رفتنت نترسان قرار نيست تا ابد با هم بمانيم روزي همه رفتني اند ماندن به پاي کسي معرفت ميخواهد نه بهانه
منو به حال من رها نکن،تو که برای من همه کسی اگه هنوزم عاشق منی،چرا به داد من نمیرسی من از تصور نبودنت،رو شونه ی تو گریه میکنم منی که دل بریدم از همه،ببین برای تو چه میکنم تمام عمر رد شدم ازت،ببین کجا شدم اسیر تو به پشت سر نگاه نمیکنم،که بر نگردم از مسیر تو به حد مرگ میپرستمت،ولی برای عشق تو کمه خودت به من بگو،بهشت تو کجای این جهنمه
دلم برای یواشکی هایمان تنگ شده!... یواشکی حرف زدن شبونه تاصبح !!!.... برای بوسه های پشت گوش !!!.... با صدای آهسته گفتن دوستت دارم !!!...
دلـــــم برای صدایـــی تنـگ شـده اسـت که هـر شــب قبـل از خواب گــوش هــایم را نـوازشـــ مـیکرد ... دلـــــم برای آن نـگــاه هــایی تنـگ اسـت که وقتــی بـه مـن مـینـگریـــست تا عـمـق وجودم را به آتــش میــکشیــد ... دلـــــم برایـت تنـگـ شـده اســت همــه کســِ مـن ...
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟ اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :
امروز عمیق تر به زندگی فکر کردم
فقط به تـــــــو سلام کنم....
فقط با تـــــــو حرف بزنم....
فقط واسه تـــــــو دعا کنم...
دستم فقط تودست تـــــــو باشه...
فقط تـــــــو صدام کنی...
فقط مال تــــــــو باشم...
فقط برای تـــــــــو بمیرم...
بجاش تــــــــــــــو٬هم فقط مال من باشی....
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
تمام خوبـــــی حس مالکیت اینه که
از کسی که دوسش داری بپرسی تــــــــــو مال کی هستی؟!
و اون بدون معطلی بگه:
فــــــــقط مـــــــــال تــــــــــــــــــــو…
(خسرو شکیبایی) :
ببین... دلخوری، باش...
عصبانی هستی، باش...
قهری، باش...
هر چی می خوای باشی باش...
ولی حق نداری با من حرف نزنی... فـهمیـدی...؟!
بدون کلامی که بوی اشک دهد …
فقط رفت
بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد …
فقط رفت …
فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت :
راحت شدم ....
گــآه سُـکـوت مـے شَـونـב و خـآمُـوش مــے مـانـنـב
گـاه هــق هـق مــے شَـوَنـב و مـے بـارنـב . .
בلـتـنـگے مـن بـَرایِ تو امـّـا
جِـنـسِ غَـریـبے בارב........
ڪـﮧ هـر یڪ از حـآل آرزویـﮯ בآرنـב برآﮮ آینـבه,
امـّآ مـטּ تنهـآ یڪ آرزو בآرґ و آטּ ایـטּ اَست ڪـﮧ
روزﮮ بـפֿـوآبـґ و בیگـربـیـבآر نشوґ تـآ نشنوґ,نبینـґ,زجـرنڪشـґ
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
وَ حآل هــَم کِه . . .؛
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛
بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
گآهی دِلگــیری . . . ؛
شآیــَد اَز خودَت . . .؛
شآیــَد . . !!
شَخصے نیست
گاهے بـِﮧ عِلَتِ حُضورِ کَسے
دَر کِنارَت اَست کِـﮧ
حَواسَش بـِﮧ نِگاهِ عاشِقِ
تُو نیستــ
که با همان هیبت مردانه ات روبه رویم بایستے....
در چشم هایم خیره شوے....
'دوستت دارم' را زیر لب نجوا کنے....
و من با برق کودکانه چشم هایم غرق شوم....
در دریاے خواستنت....
حالا که رفته هر شب از دلتنگی به گوشیش زنگ میزنمو فقط اینو جمله ی تکراری رو میشنوم
"مشترک مورد نظر شما دستگاه تلفن همراه خود را خاموش کرده است..."
براے خوכش راهیســـت !!
وقتے...
قــــرار باشـכ !
مـــرا بہ تـــــو برسانــכ...!
هرگـــز به دیگــران اجازه نده، قلـم خودخواهــی دست بگــیرند،
ســـرنوشت را ورق زننــد، خاطــراتت را پـاک کنند
و پایـانش بنویســند قســـــمت نبـــــــــود ...!!
اما عزیزه من …
قلبه شکسته با چسب زخم خوب نمی شود!!!
که بیشتر از خودش
כلم میخواد خوشحالتـــ کنـــҐ،
چـﮧ کنـــҐ کـﮧ حالا
כ لیل خوشحالیتـــ
بـه نـامـم و هـیـچ چـشـمـے در انـتـظـارم نـیـسـت
را بـبـخـشـیـد
… ڪہ بـا بـودنـم تـرافـیـڪ ڪـــرده ام . . .✘
هیچکس جوابم را نمیدهد...
پس میگویم خدانگهدار ...
شاید از سر اتفاق، یک نفر دست هایش تکان بخورد ...
تویی که زیادی اعتماد میکنی ... و اونی که سوء استفاده میکنه ...
اونم بگه قربون دلت برم ...
وگرنه بقیه زندگی به کوفتم نمی ارزه!
صدای ثانیه ثانیه
فراموش شدنم را
می شنوم ..
پسر گفت : نه ، نیستی
دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟
پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم
دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟
پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم
دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش میکرد
تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی
من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را
و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد
றiss joαη |