دنیای تیره من
نیمه شب بود که درهای اجابت وا شد یوسف گمشده ی دخترکی پیدا شد آن که همراه سخن هاش همه لکنت بود چون که چشمش به پدر خورد زبانش وا شد چون که عطر پدرش را به خرابه حس کرد یا علی گفت و به صد رنج ز جایش پا شد هاتفی داد ندا چشم تو روشن خانم! آن که می گفت نداری تو پدر رسوا شد رفت و تا روز جزا بهر تسلّای یتیم شام، بدنام ترین نقطه ی این دنیا شدپ سوره ی کوثر این قافله را دق دادند باز هم زینب غمدیده ی ما تنها شد
نظرات شما عزیزان:
றiss joαη |